آن کس که حقیقتی را می داند و پنهان می کند، تبهکار است. برتولت برشت

بنی آدم اعضاء یک پیکرند، که در آفرینش ز یک گوهرند- جو عضوی بدرد آورد روزگار ، دگر عضوها را نماند قرار

۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

برماچه گدشت؟روزگار تلخ من وشما.قسمت اول

چشم که باز کردم ناله بود وفرياد .دود بود وموشک وماشين بيرحم جنگ در حال رد شدن ازروي روزگار کودکي ما.در حال وهواي روزگار بعد ازانقلاب تاتي تاتي ميکرديم تا خودرابراي اينده اماده سازيم اماده شويم تا بتوانيم روي پاي خود بايستيم روزگاري مه الوددر خاطره من وتووتمامي متولدين اواخر دهه پنجاه.بزرگترکه شديم با چه ذوقي ساعتها را ميشمرديم تابرنامه هاي تلوزيون اغاز شود فکر کنم ساعت چهاربعداز ظهربودکه برنامه هاي کانال يک شروع ميشدودرابتدانيز سرود جمهوراسلامي(شد جمهوري اسلامي به پا که هم دين......) بعدازاون براي دقايقي تصاويروعکسهاي افراد گمشده نمايش داده ميشد وبالاخره در ساعت 5  ما به اوج رستگاري ميرسيديم کودکي پرده اي را کنار ميزد کبوتري بال ميکشيد و...برنامه هاي کودک اغاز ميشد.اما شبها برعکس عصرها از تلوزيون ميترسيديم مردي با صدايي کلفت ومردانه دقايقي چند اسامي مختلفي را ميخواند(محمدفلاني فرزندقاسم-حميد فلاني فرزند اکبر-خسرو نميدونم چي چي فرزند هاشم وووو.....)هيچگاه هيچکس بهم نگفت اما ميدانستم که اين افراد اخرين شب زندگاني شان را سپري ميکنند و فردا اعدام خواهند شد.چقدر از اون مردگوينده متنفر بودم والبته در عين تنفر ازاو ميترسيدم خيلي زياد هم ميترسيدم.عاشق اژيرخطر بودم صداي اژير که بلند ميشد استرس وهيجان زيبايي وجودم رافرا ميگرفت ياد فيلمهاي رمبو وصحنه هاي پراز انفجارش ميافتادم همزمان وهم کلام با اژيرخطر من هم با صدايي بلند اژير ميکشيدم وپيش خود سربلند بودم که توانسته ام همسايگانمان را خبردار کنم تا به زيرزمينها بروند(هموطنان توجه فرماييد علامتي که هم اکنون ميشنويد اعلام وضعيت قرمز بوده و.......به پناهگاه برويد)پايان قسمت اول