آن کس که حقیقتی را می داند و پنهان می کند، تبهکار است. برتولت برشت

بنی آدم اعضاء یک پیکرند، که در آفرینش ز یک گوهرند- جو عضوی بدرد آورد روزگار ، دگر عضوها را نماند قرار

۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه

خداباوری، و وجود درد و رنج در جهان

اگر خدایی سرشار از محبت وجود داشته باشد، این‌همه درد و رنج برای چیست؟
وجودِ درد و رنج در جهانی که ما در آن به‌دنیا آمده‌ایم، پدیده‌ای غیرقابل‌انکار می‌باشد. فقر، گرسنگی و رنج‌های روانی از جمله رنج‌هایی هستند که اگرهم خودْ تا به‌حال دچارشان نشده‌ایم، به‌اشکال گوناگون از آنها باخبر هستیم. روشن است که مواجه شدن با صحنه‌هایی از چنین درد و رنج‌هایی، هرکسی را که از انسانیت بهره‌ای برده باشد، دل‌آزرده خواهد کرد. در واقع، بسیاری از خداناباوران با اشاره به چنین صحنه‌هایی است که با قاطعیت احتمال وجودِ خدایی که مسیحیان به آن باورمندند را رد می‌کنند. به‌عنوان نمونه، چارلز تمپلتون، اگناستیکی که زمانی یکی از مبشران شناخته‌شده‌ی مسیحی بود، دلیل از دست دادن ایمانش به خدا را چنین شرح می‌دهد:
تصویر زن سیاه‌پوستی از آفریقای شمالی در مجله‌ی لایف بود. آنها در حال گذران نمودن خشک‌سالی مرگباری بودند. و آن زن پسر مرده‌اش را در آغوش گرفته بود، و با حالتی سرشار از درماندگی، به آسمان چشم دوخته بود. من به این تصویر نگاهی انداختم و با خود گفتم، “آیا پذیرفتنی است که خدایی پُرمهر یا دلسوز وجود داشته باشد، هنگامی که تنها چیزی که این زن به آن نیاز داشت باران بود؟” خدا چطور توانست با این زن چنین کند؟ چه کسی مسوول ریزش باران است؟ من نیستم؛ شما هم نیستید. او که هست – یا این تنها چیزی بود که من [به‌اشتباه] می‌پنداشتم. اما، وقتی این عکس را دیدم، همانجا دانستم که به‌هیچ‌وجه ممکن نیست که چنین چیزی رخ بدهد و خدایی پرمهر وجود داشته باشد.
در این نوشته، من تلاش ندارم تا پاسخی به این پرسش که “اگر خدایی سرشار از محبت وجود داشته باشد، این‌همه درد و رنج برای چیست؟” بدهم. چون به‌واقع، پاسخ این پرسش را نمی‌دانم. اما، تصمیم دارم تا با ذکر چند نکته، مسائلی را در این زمینه روشن سازم. نتیجه‌گیری از این نکات را نیز به خوانندگان واگذار می‌نمایم.

نکته‌ی نخست
این نتیجه‌گیری که “برای یک انسان هوشمند ‘ممکن نیست’ که به‌ خدایی اعتقاد داشته باشد،” در هر حال، منصفانه و هوشمندانه به نگر نمی‌آید. حتی، دیوید هیوم که یکی از مشهورترین منتقدان خداباوری به‌شکار می‌آید، احتمال وجود خدا را محال نمی‌دانست. حال، اگر خدایی، آن‌طور که مسیحیان به وی ایمان دارند به‌واقع وجود داشته باشد، مسلما دانش او به‌مراتب فراتر از ما انسان‌ها است و دیدِ او بسی دوربینانه‌تر می‌باشد. بر این اساس، عقلاً، چگونه می‌توان بااطمینان مدعی شد که چنین خدای حکیمی که حیاتِ او ماوراء زمان-مکان است، از تحمل دردها و رنج‌هایی که در زندگی دنیوی تجربه و مشاهده می‌کنیم، هدفی عالی و فرجامی نیکو که امروز در اندیشه ما نمی‌گنجد، نداشته باشد؟
آیا دو گنجشک به یک پول سیاه فروخته نمی‌شوند؟ با این‌همه، حتی یک گنجشک نیز بدون خواست پدر شما به زمین نمی‌افتد. … پس مترسید، زیرا ارزش شما بیش از هزاران گنجشک است. (متی ۱۰ : ۲۹-۳۱)
… اکنون کوتاه‌زمانی بنا‌به ضرورت در آزمایشهای گوناگون غمگین شده‌اید، تا اصالت ایمان‌تان در بوته‌ی آزمایش به‌ثبوت رسد و به‌هنگام ظهور عیسی مسیح به تمجید و تجلیل و اکرام بینجامد، همان ایمان که بس گرانبهاتر از طلاست که هرچند فانی است، به‌وسیله‌ی آتش آزموده می‌شود. شما گرچه او را ندیده‌اید، دوستش می‌دارید؛ و گرچه اکنون او را نمی‌بینید، به وی ایمان دارید و از شادمانی وصف‌ناپذیر و پرجلال آکنده‌اید، زیرا غایت ایمان خویش یعنی نجات جانهایتان را می‌یابید. (اول‌پطرس ۱ : ۶-۹)
ظاهراً، منطقاً محال است که ما انسان‌ها بتوانیم پدیده‌ها را آن‌طور که به‌واقع هستند، مشاهده نماییم. شما، برای مشاهده‌ی یک تنگِ آب، اولین کاری که بایستی انجام دهید انداختن نوری بر آن است. مسلمًا، در این‌صورت، آن تنگ دیگر آنی نبوده است که ما می‌خواستیم مشاهده کنیم. حال، آیا صحیح است که یک موجودِ فانی، چنین قاطعانه و مغرورانه، خود را به‌جای وجودی سرمدی بگذارد که اگر به‌واقع وجود داشته باشد، خالق زمان-مکان است و همه‌چیز را، از ورای آن، می‌داند؟

نکته‌ی دوم
به‌هیچ‌وجه نبایستی چنین وانمود کرد که هیچ شاهدی برعلیه وجودِ خدا نمی‌توان ارائه داد. اتفاقًا، پذیرفتنی است که وجودِ این‌همه رنج و مصیبت در جهان می‌تواند به‌عنوان شاهدی برعلیه وجودِ خدا دانسته شود. اما، با این وجود، اگر نوع نگاهمان را به مسئله تغییر دهیم، چه‌بسا نتیجه‌ی دیگری به‌دست آید. آگوستین در این رابطه چنین اظهار داشته است: «اگر خدایی وجود ندارد، پس این‌همه نیکویی برای چیست؟ اگر خدایی وجود دارد، این‌همه پلیدی برای چیست؟»سی. اِس. لوییس دراینباره چنین اظهار نموده است: «اگر جهان اینقدر بد است … چگونه است که انسان‌ها اصلاً به این فکر افتادند تا آن را به آفرینش خالقی حکیم و نیکو نسبت دهند؟»
در حقیقت، اگر دنیا به‌اندازه‌ای زشت و پلید باشد که بایستی اطمینان داشت که نمی‌تواند صنعتِ دستِ خدایی حکیم و نیکو باشد، توضیح اینکه چگونه جمعِ بی‌شماری از انسان‌ها، در طول تاریخ، همین دنیا را نشانه‌ای از وجودِ آفریننده‌ای نیکو و حکیم دانسته و می‌دانند، دشوار می‌نماید.
آسمان‌ از شكـوه‌ و عظمت‌ خـدا حكايت‌ می‌كند و صنعت‌ دست‌های او را نشان‌ می‌دهد. روز و شب‌ حكمت‌ خدا را اعلام‌ می‌نمايند؛ و بی‌آنكه‌ سخنی بگويند، ساكت‌ و خاموش‌ پيام‌ خود را به‌ سراسر جهان‌ می‌رسانند. (مزامیر ۱۹ : ۱-۴) (ترجمه‌ی تفسیری)
از آغاز آفرینش جهان، صفات نادیدنیِ خدا، یعنی قدرتِ سرمدی و الوهیت او را می‌توان با ادراک از امور جهانِ مخلوق، به‌روشنی دید. (رومیان ۱ : ۲۰)

نکته‌ی سوم
فیلیپ یانسِی که تحقیقاتِ وسیعی در این زمینه داشته است، چنین اظهار نموده است: «هنگامی که من مردمانی را ملاقات نمودم که درد و مصیبت‌شان به‌مراتب از درد و مصیبت من بیشتر بوده، … از تأثیر آن [درد و مصیبت بر آنان] شگفت‌زده شدم. به نظر می‌رسید، رنج کشیدن بیشتر موجبِ تقویتِ ایمان‌شان شده بود تا اینکه آن‌ها را به شک‌گرایی سوق دهد.» جیمز اِس. استوارت گفته است: «این [معمولا] تماشاگران، کسانی که از بیرون شاهدِ فاجعه‌اند، هستند که منتقدان خداباوری از میان‌شان برمی‌خیزند؛ نه کسانی که خود در عرصه‌ی رنج و مصیبت حضور داشته‌اند و آن را از درون می‌شناسند. در حقیقت، این دردمندان بزرگ عالم بوده‌اند که به نمونه‌های درخشان ایمانی تسخیرناپذیر مبدل گردیده‌اند.»
از درِ تنگ داخل شوید، زیرا فراخ است آن در و عریض است آن راه که به هلاکت منتهی می‌شود و داخل‌شوندگانِ به آن بسیارند. امّا تنگ است آن در و سخت است آن راه که به حیات منتهی می‌شود، و یابندگان آن کم‌اند. (متی ۷ : ۱۳-۱۴)
امّا برای اینکه عظمت بی‌اندازه‌ی این مکاشفات مغرورم نسازد، خاری در جسمم به من داده شد، یعنی عامل شیطان، تا آزارم دهد و مرا از غرور بازدارد. سه بار از خداوند تمنا کردم آن را از من برگیرد، امّا مرا گفت: «فیض من تو را کافی است، زیرا قدرت من در ضعف به‌کمال می‌رسد.» پس با شادی هرچه بیشتر به ضعفهایم فخر خواهم کرد تا قدرت مسیح بر من قرار گیرد. از همین‌رو، در ضعف‌ها، دشنام‌ها، سختی‌ها، آزارها و مشکلات، به‌خاطر مسیح شادمانم، زیرا وقتی ناتوانم، آنگاه توانایم. (دوم‌قرنتیان ۱۲ : ۷-۱۰)

نکته‌ی چهارم
این درست است که اگر خدایی وجود داشته باشد، او بایستی منشاء و مسوول نهایی هر آن‌چیزی باشد که موجودند. با این وجود، منطقا، هیچ لزومی ندارد که وجودِ پدیده‌های ناگوار در جهان را موجبِ خشنودی او بدانیم. در دعایی که عیسی به شاگردانش آموخت، چنین می‌خوانیم: «اراده‌ی تو، چنانکه در آسمان انجام می‌شود، بر زمین نیز به انجام رسد.» (متی ۶ : ۱۰) از این برگرفته به‌وضوح برمی‌آید که “زمین هنگامی همچون آسمان می‌شود که اراده‌ی خدا به‌کمال در آن به انجام رسد؛ و آن تنها ‘زمین’ است، هنگامی که خواست خدا برای خویش را گردن نمی‌نهد.”
ما، به‌واسطه‌ی باطن‌بینی (introspection)، می‌دانیم که دارای شخصیت و قدرتِ تصمیم‌گیری هستیم. حال، اگر بپذیریم که خداوند ما را، از روی حکمت و دانش، چنین خلق نموده است، این را نیز بایستی بپذیریم که این خواست او بوده است که ما نیز، به‌شباهت از وی، دارای اراده و قدرتِ تصمیم‌گیری باشیم. پس، در این‌صورت، به نگر طبیعی می‌آید، اگر چیزهایی در زمین باشند که انسان‌ها خودْ برای خویش پدید آورده باشند، هرچند که ما از چگونگی آن ناآگاه باشیم؛ پدیده‌هایی که الزما موجب خشنودی خدا نیستند. بر این اساس، هیچ دلیلی وجود ندارد که انتظار داشته باشیم که خداوند، تنها برای برهم زدن نظم طبیعی جهان، به‌شکلی ماوراء-طبیعی دست به مداخله بزند. ما تنها می‌توانیم انتظار داشته باشیم که خدایی نیکو و سرشار از محبت، که ما را به‌واسطه‌ی کلام ازلی خویش به‌وجود آورده است، در هرکجا و هر شرایطی که هستیم، تنها رهایمان ننموده است، بلکه در نهایت خیریت و پیروزی را برای‌مان مهیا خواهد ساخت.
می‌دانیم در حق آنان که خدا را دوست می‌دارند و بر طبق اراده‌ی او فراخوانده شده‌اند، همه‌ی چیزها با هم برای خیریت در کار است. زیرا آنان را که از پیش شناخت، ایشان را همچنین از پیش معین فرمود تا به شکل پسرش درآیند، تا او فرزند ارشد از برادران بسیار باشد. و آنان را که از پیش معین فرمود، همچنین فراخواند؛ و آنان را که فراخواند، همچنین پارسا شمرد؛ و آنان را که پارسا شمرد، همچنین جلال بخشید. (رومیان ۸ : ۲۸-۳۰)

نکته‌ی پنجم
آنچه انسانیتِ ما را متجلی می‌سازد، تنها گلایه از وضع موجود و فرورفتن در آن نیست، بلکه پاسخ گفتن به خواستی درونی که ما را فرامی‌خواند تا برای بهتر ساختن خود و جهان تلاش نماییم. در واقع، “ایمان” تنها هنگامی می‌تواند «ضامن چیزهایی باشد که بدان امید داریم،» (عبرانیان ۱۱ : ۱) که برخاسته از خودْآگاهی ما از چنین نیاز درونی باشد. با مشاهده‌ی رنج و مصیبت‌های موجود، مهمترین چیز دل‌آزرده بودن از چنین مشاهده‌هایی و مطرح کردن پرسش‌های فلسفی نیست، بلکه تلاشی همه‌جانبه و فداکارانه برای رفع آنهاست. آنچه، پیش از هر چیز، برعهده‌ی ماست پاسخ گفتن به مسوولیتِ الهی‌یی است که خداوند بر عهده‌ی ما گذاشته است. ما می‌توانیم سایر مسائل را به خداوندْ که صاحب و اختیاردارِ همه‌چیز است، واگذار نماییم، و تلاش کنیم تا جای ممکن، “کاسه‌ی داغ‌تر از آش” نشویم.
شما نور جهانید. شهری را که بر فراز کوهی بنا شده، نتوان پنهان کرد. هیچ‌کس چراغ را نمی‌افروزد تا آن را زیر کاسه‌ای بنهد، بلکه آن را بر چراغدان می‌گذارد تا نورش بر همه‌ی آنان که در خانه‌اند، بتابد. پس بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا کارهای نیکتان را ببینند و پدر شما را که در آسمان است، بستایند. (متی ۵ : ۱۴-۱۶)
در راه که می‌رفت، کوری مادرزاد دید. شاگردانش از او پرسیدند: «استاد، گناه از کیست که این مرد کور به دنیا آمده است؟ از خودش یا از والدینش؟»
عیسی پاسخ داد: «نه از خودش، و نه از والدینش؛ بلکه چنین شد تا کارهای خدا در او نمایان شود. تا روز است باید کارهای فرستنده‌ی مرا به‌انجام رسانیم؛ شب نزدیک می‌شود، که در آن کسی نمی‌تواند کار کند. تا زمانی که در جهان هستم، نور جهانم.» این را گفت و آبِ‌دهان بر زمین افکنده، گِل ساخت و آن را بر چشمان آن مرد مالید و او را گفت: «برو و در حوض سْیلوحا (که به‌معنی ”فرستاده“ است) شستشوی کن.» پس رفت و شستشوی کرده، از آنجا بینا بازگشت. (یوحنا ۹ : ۱-۷)
هنگامی که پسر‌انسان با شکوه و جلال خود به همراه همه‌ی فرشتگان بیاید، بر تخت پرشکوه خود خواهد نشست و همه‌ی قومها در برابر او حاضر خواهند شد و او همچون شبانی که گوسفندها را از بزها جدا می‌کند، مردمان را به دو گروه تقسیم خواهد کرد؛ گوسفندان را در سمت راست و بزها را در سمت چپ خود قرار خواهد داد.
سپس به آنان که در سمت راست او هستند خواهد گفت: «بیایید، ای برکت یافتگان از پدر من، و پادشاهی‌ای را به‌میراث یابید که از آغاز جهان برای شما آماده شده بود. زیرا گرسنه بودم، به من خوراک دادید؛ تشنه بودم، به من آب دادید؛ غریب بودم، به من جا دادید. عریان بودم، مرا پوشانیدید؛ مریض بودم، عیادتم کردید؛ در زندان بودم، به دیدارم آمدید.»
آنگاه پارسایان پاسخ خواهند داد: «سرورِ ما، کِی تو را گرسنه دیدیم و به تو خوراک دادیم، یا تشنه دیدیم و به تو آب دادیم؟ کِی تو را غریب دیدیم و به تو جا دادیم و یا عریان، و تو را پوشانیدیم؟ کِی تو را مریض و یا در زندان دیدیم و به دیدارت آمدیم؟»
پادشاه در پاسخ خواهد گفت: «آمین، به شما می‌گویم، آنچه برای یکی از کوچکترین برادران من کردید، در واقع برای من کردید.»
آنگاه پادشاه به آنان که در سمت چپ او هستند خواهد گفت: «ای ملعونان، از من دور شوید و به آتش جاودانی روید که برای ابلیس و فرشتگان او آماده شده است، زیرا گرسنه بودم، خوراکم ندادید؛ تشنه بودم، آبم ندادید؛ غریب بودم، جایم ندادید؛ عریان بودم، مرا نپوشانیدید؛ مریض و زندانی بودم، به دیدارم نیامدید.»
آنان پاسخ خواهند داد: «سرور ما، کی تو را گرسنه و تشنه و غریب و عریان و مریض و در زندان دیدیم و خدمتت نکردیم؟»
در جواب خواهد گفت: «آمین، به شما می‌گویم، آنچه برای یکی از این کوچکترینها نکردید، در واقع برای من نکردید.»
پس آنان به مجازات جاودان داخل خواهند شد، امّا پارسایان به حیات جاودان. (متی ۲۵ : ۳۱-۴۶)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا با نظرات خود مارادراهدافمان ياري دهيد